×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

طنز تلخ

× ...
×

آدرس وبلاگ من

ashkannaseri.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ashkannaseri78

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

میخواهم فاحشه بشوم

از زبان یک دانش آموز: من گفتم دوست دارم که مهندس هوا و فضا شوم ولی پدرم می گوید الان ام وی ام ( احتمالاً منظورش همان ام.بی.إی است) که بهترین رشته ی دنیا است و خیلی پول دارد.

از زبان دیگر دانش آموز میشنویم : دوست دارم مهندسی اتم بخوانم ولی پدرم دوست ندارد می گوید اگر آشپزی بخوانم بیشتر به دردم می خورد و ...

ولی اعتراف می کنم از همه تکان دهنده تر این یکی است �می خواهم فاحشه بشوم� شاید اولین بار است که یک دختر بچه ده ساله چنین شغلی را انتخاب کرده.

"خوب نمی دانم که فاحشه ها چه کار می کنند ... (معلومه که نمی دانی) ولی به نظرم شغل خوبی است .

خانم همسایه ما فاحشه است. این را مامان گفت. تا پارسال دلم میخواست مثل مادرم پرستار بشوم. پدرم همیشه مخالف است. حتی مامان هم دیگر کار نمی کند. من هم پشیمان شدم. شاید اگر مامان هم مثل خانم همسایه بشود بهتر باشد او همیشه مرتب است. ناخن هایش لاک دارند و همیشه لباس های قشنگ می پوشد. ولی مامان همیشه معمولی است.

مامان خانم همسایه را دوست ندارد. بابا هم پیش مامان می گوید خانم خوبی نیست. ولی یک بار که از مدرسه برمی گشتم بابا از خانه آن خانم بیرون آمد. گفت ازش سوال کاری داشته. بابای من ساختمان می سازد. مهندس است. ازش پرسیدم یعنی فاحشه ها هم کارشان شبیه مهندس های ساختمان است؟ خانم همسایه هنوز دم در بود. فقط کله اش را می دیدم. بابا یکی زد در گوشم ولی جوابم را نداد. من که نفهمیدم چرا کتکم زد. بعد من را فرستاد تو و در را بست.

من برای این دوست دارم فاحشه بشوم چون فکر می کنم آدم های مهمی هستند. مامان همیشه می گوید که مردها به زن ها احترام نمی گذراند. ولی مرد ها همیشه به خانم همسایه احترام می گذارند مثلا همین بابای من. زن ها هم همیشه با تعجب نگاهش می کنند، شاید حسودی شان می شود چون مامانم می گوید زنها خیلی به هم حسودی می کنند. خانم همسایه خیلی آدم مهمی است. آدم های زیادی به خانه اش می آیند. همه شان مرد هستند. برای من خیلی عجیب است که یک زن رئیس این همه مرد باشد. بعضی هایشان چند بار می آیند. بعضی وقت ها هم این قدر سرش شلوغ است که جلسه هایش را آخر شب ها تو خانه اش برگزار می کند .

همکارهایش اینقدر دوستش دارند که برایش تولد گرفتند. من پشت در بودم که یکی از آنها بهش گفت تولدت مبارک. بابا می خواست من را ببرد پارک، بهش گفتم امروز تولد خانم همسایه است. گفت می داند. آن روز من تصمیم گرفتم فاحشه بشوم چون بابا تولد مامان را هیچ وقت یادش نمی ماند.

تازه خانم همسایه خیلی پول در می آورد. زود زود ماشین هایش را عوض می کند. فکر کنم چند تا هم راننده داشته باشد که می آیند دنبالش. این ور و آن ور می برند. من هنوز با مامان و بابا راجع به این موضوع صحبت نکردم.

.امیدوارم بابا مثل کار مامان با کار من هم مخالفت نکند

یکشنبه 12 اسفند 1391 - 9:47:23 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 14 اسفند 1391   11:41:18 AM

خوب بود

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 14 اسفند 1391   8:36:49 AM

Likes 1

 جالب بود اما تاسف بار

http://rash.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 14 اسفند 1391   4:00:18 AM

افرین محشر  بود

http://donyayeman.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 13 اسفند 1391   8:38:50 PM

motassefane talx ast ama eine haghighat.

ارسال پيام

دوشنبه 13 اسفند 1391   12:48:32 PM

جالب بود

ali

aliakvariume

http://akvariume.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 12 اسفند 1391   3:50:21 PM